|
Post by sepehr on Sept 12, 2014 0:40:39 GMT 3.5
Anathema - One Last Goodbye
How I Need You
چقدر بهت نیاز دارم
How I grieve now you're gone
چقدر غمگینم ، تو رفتی!
In my dreams I see you
در خیالاتم تورو می بینم
I awake so alone
بیدار که میشم تنهای تنهام
I know you didn't want to leave
میدونم که نمیخواستی منو ترک کنی
Your heart yearned to stay
قلبیت شوق موندن داشت
But the strength I always loved in you
اما اون عشق پر قدرتی که نسبت به تو داشتم
Finally gave way
در آخر تسلیم شد!
Somehow I knew you would leave me this way
به طریقی فکر میکردم که یک روز من رو اینطور ترک کنی
Somehow I knew you could never.. never stay
به طریقی میدونستم که هرگز. . .هرگز پیشم نمیمونی
And in the early morning light
و در روشنایی یک صبح زود
After a silent peaceful night
و بعد از سکوت آرام بخش شب
You took my heart away
تو قلبم رو با خودت بردی
And I grieve
و من غمگینم
In my dreams I can see you
میتونم در رویا هام ببینمت
I can tell you how I feel
میتونم بهت بگم که چه احساسی دارم
In my dreams I can hold you
میتونم تو رویا هام در آغوشت بگیرم
And it feels so real
و این احساس کاملا طبیعیه
I still feel the pain
هنوز درد(جداییت) رو احساس می کنم
I still feel your love
هنوز عشقت رو احساس می کنم
I still feel the pain
هنوز درد(جداییت) رو احساس می کنم
I still feel your love
هنوز عشقت رو احساس می کنم
And somehow I knew you could never, never stay
به طریقی میدونستم که هرگز. . .هرگز پیشم نمیمونی
And somehow I knew you would leave me
به طریقی فکر میکردم که یک روز من رو ترک کنی
And in the early morning light
و در روشنایی یک صبح زود
After a silent peaceful night
و بعد از سکوت آرام بخش شب
You took my heart away
تو قلبم رو با خودت بردی
I wished, I wished you could have stayed
ای کاش، ای کاش میشد بمونی. . .
|
|
|
Post by sepehr on Sept 12, 2014 0:41:56 GMT 3.5
ANATHEMA - Wings Of God
No one can find me
Here in my soul
هیچ کس نمیتونه منو اینجا، در روحم پیدا کنه
Kicking and screaming
Out of control
جایی که افسار گسیخته در حال جیغ زدن و دست و پا زدنم
Calm myself down now
و حال، خودم را آرام می کنم
Nobody knows
هیچ کس من رو نمیشناسه
No one can find me
Here in my soul
هیچ کس نمیتونه منو اینجا، در روحم پیدا کنه
Hooked on your problems
در مشکلات تو گیر افتادم
Do I know why
میدونم چرا؟
And if you come my way again
و اگه باز سر راحم قرار بگیری
Would I lend a hand
یعنی باز به تو اطمینان می کنم؟
Would I understand
یعنی باز تورو درک می کنم؟
No one can find me
Here in my soul
هیچ کس نمیتونه منو اینجا، در روحم پیدا کنه
Kicking and screaming
Out of control
جایی که افسار گسیخته در حال جیغ زدن و دست و پا زدنم
Calm myself down now
و حال، خودم را آرام می کنم
Nobody knows
هیچ کس من رو نمیشناسه
No one can find me
Here in my soul
هیچ کس نمیتونه منو اینجا، در روحم پیدا کنه
Solitude was never.. never seen as loneliness
در گوشه نشینی خودم هیچ وقت. . .هیچ وقت اینقدر تنها نبودم
And things need.. they need time
و بعضی چیزها به زمان نیاز دارن
And time leads to other things
و بعضی وقتها زمان انسان رو به چیزهای دیگه راه نمایی می کنه
And playing roles
و این زمان هست که حکم فرماست
Which are limited
قوانینی رو حکم فرماست که محدودن
By the poor fund of knowledge
که عقل انسان از فهمیدنشون عاجزه
In this sick, sick world
در این دنیای آشفته
We all fall down
Once in a while
بالاخره همه ما روزی خواهیم مرد
Escaping the law of the unexplained pains
و از دست این قوانین و دردهای وصف نا پذیر خلاص خواهیم شد
|
|
|
Post by sepehr on Sept 12, 2014 0:44:28 GMT 3.5
Anathema - Judgment
The inequity of fate
The pains of love and hate
The heart-sick memories
That brought you to your knees
And the times when we were young
When life seemed so long
Day after day
You burned it all away
All the hate that feeds your needs
All the sickness you conceive
All the horror you create
Will bring you to your knees
And the times when we were young
When life seemed so long
Day after day
You burned it all away
[Lyrics: V. Cavanagh, Music: D. Cavanagh & J. Douglas]
داوری
سرنوشت شوم بی عدالتی ( ناداوری )
درد و رنج های عشق و نفرت
خاطرات افسرده ( غمگین ، غمناک ، ناراحت ) ( ذهن های بیمار )
این سه چیزی که برای تو آورده شده
و زمانی که ما جوان بودیم
مادامیکه زندگی بسیار طول و دراز می نمود ( به نظر می رسید )
روزی پس از روز دگر
تو پیوسته آنها را نابود کردی
تمام تنفری که نیازهایت را بلعید
تمام دردهایی که متحمل شدی
تمام ترس هایی که تو ایجاد کردی ( به وجود آوردی ، آفریدی )
باعث میگردد تو به این سه چیز مبتلا گردی !
و زمانی که ما جوان بودیم
مادامیکه زندگی بسیار طول و دراز می نمود ( به نظر می رسید )
روزی پس از روز دگر
تو پیوسته آنها را نابود کردی
|
|
|
Post by sepehr on Sept 12, 2014 0:45:59 GMT 3.5
Anathema - A Simple Mistake
Think for yourself you know what you need in this life
See for yourself and feel your soul come alive tonight
Here in the moment we share
Trembling between the worlds we stare
Out at starlight enshrined
Veiled like diamonds in time…
..Can be the answer
Take a chance, lose it all
It's a simple mistake to make
To create love and to fall
So rise and be your master
You don't need to be a slave
Of memory ensnared in a web, in a cage
I have found my way to fly
Free from the constraints of time
I have soared through the sky
Seen life far below in mind
Breathed in truth, love, serene
Sailed on oceans of belief
Searched and found life inside
We're not just a moment in time…
..Can be the answer
Feel renewed inside
Feel the truth in life
See beyond the sky
Beyond our waking eyes
And when the night is long
Feel I don't belong
And when the sky is grey
You turn to me and say
"Love is all we are
Together or apart"
And then the light of day
Calls you on your way
Feel renewed inside
Feel the truth in life
See beyond…
See beyond…
It's never too late
یک اشتباه ساده
به خودت فکر کن تو میدانی ( خواهی دانست ) در این زندگی چه میخواهی ( چه نیازهایی داری )
به خودت نگاه کن و روحت را احساس کن که امشب سرزنده و شاداب شده است
اینجا ، در این لحظه که ما با هم هستیم
لرزش مابین روزگاری که به آن خیره شده ایم ( نسبت به آن متعجب و شگفت زده شده ایم )
به سوی زیارتگاهی وابسته به نور
پوششی الماس گونه ، در این زمان
ممکن است پاسخی وجود داشته باشد
یک فرصت به دست آور ، آن را از دست مده ( به هیچ وجه ) ( این بخش ترجمه آزاد )
یک اشتباه ساده رو به وقوع است ( ممکن است به وجود آید )
در آفرینش عشق و در سقوط کردن ( نابودی )
پس برخیز و فرمانروای خودت باش
تو نیازی نداری که یک برده باشی
به وسیله خاطره ای که به دامت انداخت در یک پیله ، در قفس
من راهم را برای پرواز یافتم ( کشف کردم ، پیدا کردم )
آزاد ( بی قید ) از محدودیت روزگار ( محدودیتی ( حصاری ) که دنیا برای من ساخته است )
من از آسمان هم اوج گرفتم ( از آسمان هم بالاتر رفتم )
زندگی بسیار کوچک ( ناچیز ، کم ارزش ) به نظر رسید در ذهن { من }
تنفس در راستی ( حس کردن ، بوئیدن راستی ) ، عشق ، آسمان صاف و آبی
بادبان ها را بر اقیانوس ایمانم گشودم ( بر خودم احاطه یافتم ، فرمانروای خود گشتم )
جستجو کردم و درون ( باطن ) زندگی را یافتم
ما تنها یک لحظه در این زمان نیستیم
ممکن است پاسخی وجود داشته باشد
سرزندگی درون را حس کن
راستی را در زندگی لمس کن
فراتر از بیداری چشمان ما
و هنگامیکه شب دراز است
حس کن من مال کسی نیستم ( وابسته به کسی نیستم )
و زمانیکه آسمان خاکستری ( گرفته ) است
به من بازگرد و بگو
عشق همه چیز ماست
با همدیگر یا جدا از هم
و در آن هنگام که روشنی روز
تو را به راهت فرا خواند
سرزندگی درون را حس کن
راستی را در زندگی لمس کن
فراتر را ببین
فراتر را ببین
هیچ گاه دیر نخواهد شد ...
|
|